چقدر خوشبختیم ما!
تحلیلی روانشناختی از تجلی انسان ِ ایرانی-اینستاگرامی. همه ایرانیها در حال خندیدن و شادیاند! هر روز و هر لحظه مشغول تجربه «یک روز خوب» هستند و خوش میگذرانند. همه کنار هم، در جشنها و مهمانیهایی که انگار تمامی ندارند، با لباسها و ژستهایی فاخر، شادی و خوشبختی زایدالوصف خود را به نمایش میگذرانند. زن و شوهرها اغلب عاشق هم هستند و از داشتن همدیگر احساس آرامش و خوشبختی میکنند. معشوقها و معشوقهها به طرز خستگیناپذیری مشغول خریدن هدیههای گران و گاهی رومانتیک برای هم و البته با چاشنی سوپرایزهای وجدآور و نوآورانه هستند. پدرها و مادرها، عاشقانه فرزندانشان را ستایش میکنند و فرزندان توی عکسها لبخندهای ناشی از بختیاری بابت داشتن چنین والدینی بر لب دارند و ...

- در محیطهای مجازی گویی همه ایرانیها در حال خندیدن و شادیاند! هر روز و هر لحظه مشغول تجربه «یک روز خوب» هستند و خوش میگذرانند.
- اما سر که بر میگردانی و روزنامهها و آمارهای رسمی و غیر رسمی را و از طرفی تجربههای فردی روز به روز خودت را که نگاهی میاندازی و آمار افسردگی، عدم رضایت از زندگی، کاهش کیفیت زندگی، افزایش نزاع و درگیریهای منجر به قتل یا جرح، افزایش آمار طلاق که اولین عامل تاثیرگذار آن خیانتهای روزافزون زناشویی است و … را میبینی
- یا ما بار دیگر برطبق یکی از اصول اساسی سنت تاریخی-فرهنگیمان یعنی دروغگویی و تظاهر رفتار میکنیم، یا شبکههای اجتماعیِ مجازی، محلی است که در آن نه واقعیتها و آنچیزی که هستیم، که دلخواستها و آرزوهای خودمان را بازتاب میدهیم!
- چرا اینقدر اهل تظاهر و فریب هستیم؟ چرا خیال میکنیم از راه دروغبافی و سر هم شیره مالیدن، به وضعیت و حال بهتری خواهیم رسید؟
تحلیلی روانشناختی از تجلی انسان ِ ایرانی-اینستاگرامی
همه ایرانیها در حال خندیدن و شادیاند! هر روز و هر لحظه مشغول تجربه «یک روز خوب» هستند و خوش میگذرانند. همه کنار هم، در جشنها و مهمانیهایی که انگار تمامی ندارند، با لباسها و ژستهایی فاخر، شادی و خوشبختی زایدالوصف خود را به نمایش میگذرانند. زن و شوهرها اغلب عاشق هم هستند و از داشتن همدیگر احساس آرامش و خوشبختی میکنند. معشوقها و معشوقهها به طرز خستگیناپذیری مشغول خریدن هدیههای گران و گاهی رومانتیک برای هم و البته با چاشنی سوپرایزهای وجدآور و نوآورانه هستند. پدرها و مادرها، عاشقانه فرزندانشان را ستایش میکنند و فرزندان توی عکسها لبخندهای ناشی از بختیاری بابت داشتن چنین والدینی بر لب دارند و …
اینها گوشهای است از تجربهی زیستهی بیشتر انسانهای ایرانی در اینستاگرام. این شبکه اجتماعی که گوی سبقت را از فیسبوک و سایر ابزارهای ارتباطی(مسنجر) چون تلگرام و واتسآپ و … ربوده و محبوبیتی روزافزون بین ایرانیها پیدا کرده(چون بیشتر از آنکه نوشتاری باشد و نیازمند دقت و تمرکز و صرف انرژی روانی، تصویری و آسان فهم و روزمره است و آنقدرها به تمرکز و دقت و فکر نیاز ندارد و برای انسان ایرانی، چه چیزی بهتر از این؟!)، به نمایشگاه خوشبختی انسانهایی تبدیل شده که هر روز فوجفوج عکس همراه با نوشتهها(کپشن)هایی حاکی از مسرت و خوشبختی لحظه به لحظه زندگی و روابطشان بارگذاری میکنند. اما سر که بر میگردانی و روزنامهها و آمارهای رسمی و غیر رسمی را و از طرفی تجربههای فردی روز به روز خودت را که نگاهی میاندازی و آمار افسردگی، عدم رضایت از زندگی، کاهش کیفیت زندگی، افزایش نزاع و درگیریهای منجر به قتل یا جرح، افزایش آمار طلاق که اولین عامل تاثیرگذار آن خیانتهای روزافزون زناشویی است و … را میبینی و میفهمی که اینها روز به روز در بینشان دارد افزایش پیدا میکند و گویی همهشان در یک چیز اشتراک نظر دارند: این زندگیای نیست که دلشان میخواست! به عبارتی آن انسانهای خوشبخت و شادمان اینستاگرامی انگاری هیچکدام نه جزو آمارهای حاکی از شرایط ناگوار و نابسامان هستند و نه جزو آن چهرههای همیشه شاکی و ناراضی و اخم کرده و پرخاشگر تجربههای فردی ما! ولی همهمان میدانیم که اینها “همانها” هستند. خودمان هم جزو همانهاییم. خیلیها را شاید بشناسیم که میدانیم در زندگی واقعی، اوضاع زیاد دلچسبی ندارند و دائم هشتشان گرو نهشان است، اما صفحه اینستاگرامشان پُر از اظهار شادمانی و خوش به حالی است!
در این بین دو تفسیر میشود از این تناقض عمیق داشت: یا ما بار دیگر برطبق یکی از اصول اساسی سنت تاریخی-فرهنگیمان یعنی دروغگویی و تظاهر رفتار میکنیم، یا شبکههای اجتماعیِ مجازی، محلی است که در آن نه واقعیتها و آنچیزی که هستیم، که دلخواستها و آرزوهای خودمان را بازتاب میدهیم.
هر دو احتمال به گمانام ممکن است صادق باشند. دروغ و تظاهر آنقدرها در ریشههای سنتی و در طرحوارههای شناختی-فرهنگی ما ریشه دوانده که بعید بدانم به راحتی بشود از شرشان خلاص شد! یعنی اصلا نمیشود تصور کرد آدمهایی که در بیشتر مواقع و در بیشتر زمینهها به راحتی آب خوردن، میتوانند به تظاهر و دروغ پناه ببرند( گیرم اسمش را دروغ سفید یا دروغ مصلحتی بگذارند)، وقتی به چنین محیطهایی برسند که اتفاقا در آن راحتتر از واقعیت روزمره میشود دروغ بافت، از این ویژگی اجتماعی آبا و اجدادی روی گردان شوند!
اما شاید تفسیری کمی عمیقتر از این هم صادق (یا کمی صادقتر) باشد. اصلا شاید گرایش به دروغ و تظاهر را هم بشود وارد معادله کرد و آن را به پرسش گرفت: چرا اینقدر اهل تظاهر و فریب هستیم؟ چرا خیال میکنیم از راه دروغبافی و سر هم شیره مالیدن، به وضعیت و حال بهتری خواهیم رسید؟ سوای این که عادتهای رفتاری به شدت تربیتی هستند و با اولین تجربههای انسان و محیط پیرامونش کسب میشوند و در خزانه رفتاری و ویژگیهای نسبتا پایدار مَنشی و شخصیتی جا میگیرند، میشود انگیزهای که در پسِ پشت دروغگویی وجود دارد را هم با همان گزینه دومی که پیشتر آمد، تبیین کرد: انسانی که واقعیت زندگیاش با خواستهها و آرزوهایش سازگار نیست، چند انتخاب پیش رو دارد؛ یا خواستهها و انتظارهایش را تعدیل میکند تا با واقعیت زندگیاش جور در بیاید(یا دستِ کم، کمترین اختلاف ممکن را داشته باشد)، یا واقعیت زندگیاش را به حد خواستهها و توقعهایش بالا میکشد و یا به راحتترین انتخاب یعنی “تحریف واقعیت” متوسل میشود. شاید در زمینه خود اظهاری دروغین انسان ایرانی در شبکههای اجتماعی ِ مجازی، دربارهی بیشتر آنهایی که تناقض عمیقی بین واقعیت زندگی و خوداظهاریشان در محیطهای مجازی وجود دارد، گزینه تحریف واقعیت صدق کند. انسان ناشادمان و ناراضی با جلوهگری شاد و خوشحال در شبکههای اجتماعی دلش میخواهد دیگران (و حتا خودش!) به این گمان برسند که اوضاع آنقدرها که همه فکر میکنند، بد نیست. یا دست کم او جزو خواص است و در این شرایط که همه دارند از فقر و بیکاری و تورم اقتصادی و مشکلات متعدد فرهنگی مینالند، او تافتهی جدا بافتهای است که هر هفته به ویلای شمال اختصاصیاش میرود، یک پایش دائم در سفرهای خارج است(گیرم آنتالیا با تورهای ارزان قیمت دو سه روزه، آن هم از دم قسط!)، یک روز خوبهای پرتعدادی را با بهترین آدمهای دنیا در مهمانیهای همیشه مجلل تجربه میکند، همه دوستاش دارند و او هم همه را، و دست آخر لبخند همیشهگی توی عکسهایش واقعی است و از سر انفجار احساس خوشبختی!
به گمان من “رو راست و واقعی بودن” شاید عنصر گمشدهی همیشهگی سنت و فرهنگ ما باشد. با کمی دقت در ادبیات روزمره و زبانی که بیشترمان داریم استفاده میکنیم، متوجه کرور کرور کلمه و اصطلاح و جمله خواهیم شد که سرشار از تعارفهای بیمعنی و پوچ است: نوکرم، غلامم، فدای توام، قربانتم، خاک زیر پای توام، تو جون بخواه، اصلا قابل شما رو نداره، برای شما کمتر حساب میکنم و …! و این همه اغراق را آنهم در بین مردمانی که کنار هم و با هم به سختی کنار میآیند و این را از رفتارهای اجتماعی و اخلاق شهروندیشان به راحتی میشود دید، اگر با نگاهی موشکافانه بخواهیم بررسی کنیم، به مجموعهای از علتهای ریز و درشتی خواهیم رسید که شاید در راس همه آنها یک چیز باشد: تجربههای نخستین زندگی و شیوههای تربیتی والدین.
به عبارتی تا زمانی که بزرگترین پیام والدین در قبال خوداظهاری و صداقت در رفتار و منش، این باشد که «هر کسی میخواهی باش، فقط خودت نباش!»، تا زمانی که کودک شاهد تظاهر و چاپلوسی و دروغ و ریاکاری والدین خودش باشد که چطور پشت سر کسی بد میگویند در حالی که در مقابلاش دست به سینه تمامی احترامهای ممکن و ناممکن را به جا میآوردند، تا زمانی که محیط پیرامون با اعتماد به نفس اظهار کردن خود و نیازها و خواستهها و خوشآیندها و بدآیندها را سرکوب کند، این چرخه معیوب تظاهر و ریا و عدم صداقت ادامه خواهد داشت و گاه در قالب لبخندهای مصنوعی انسانِ اینستاگرامی جلوه خواهد کرد، و گاه در رفتارهای جمعی مردمانی که واقعیت زندگیشان سخت بوی کینه و بدخواهی همدیگر را میدهد ولی تعارفهای روزمرهشان اصلا از آن سنخ نیستند!