- واژه عشق یکی از پرکاربردترین واژهها در تاریخ بشری بوده است.
- فضای مجازی امکان آشنایی و شناخت فراتر از مرزهای جغرافیایی را هم فراهم کرده است.
- اگر مثل من یک قاعده یا پیشفرض بنیادین داشته باشید که "عشق باید باعث لذت و احساس خوشبختی باشد" ، در اینصورت میشود به جرعت ادعا کرد که عشق در بیشتر مواقع و در بیشتر آدمها، بانی رنج و درد و احساس بدبختی است.
- ما گرفتار بحرانی جهانی در عشق هستیم
واژه عشق یکی از پرکاربردترین واژهها در تاریخ بشری بوده است. اگر بخواهیم فهرستی از آثار ادبی، فلسفی و به تازگی (یعنی در این یک قرن اخیر) علمی منتشر شده درباره و یا مرتبط با عشق را فهرست کنیم، شاید به یک کتاب قطور برسیم پُر از عنوان! عشق در عین پرکاربردی و قدمت حضورش در فهرست کنجکاویهای بشری، هنوز تعریف مشخص و قابل اعتمادی به دست نداده است. یعنی هنوز به طور واضحی نمیتوانیم تعریفی از آن ارایه دهیم که همه متفکرین و متخصصین در آن اتفاق نظر داشته باشند. تنها دلیلی که برای این ادعا دارم، کتابها و مقالههای متعددی است که در همین چند سال اخیر و با پرسش “عشق چیست” نوشته و منتشر شدهاند. پس اگر گمان میکنید قصد دارم در این نوشتار مختصر، به تعریف یا تعریفهای قابل ارایهی عشق بپردازم، به جای ادامه مقاله بهتر است به فعالیت بهتری مثل چک کردن صفحه اینستاگرام و لایک باران کردن ملت بپردازید!
بیایید تصور کنیم یا لااقل توافق کنیم که بدون تعریف مشخصی، روی مفهوم و مصداق عشق توافق داریم. یعنی وقتی دو نفری را کنار هم میبینیم که رفتارشان، ارتباطشان، نوع حرف زدنشان و در کل کیفیت بودنشان کنار هم جور دیگری است، سریع نتیجه میگیریم رابطهشان عاشقانه است. یعنی وقتی دو نفر در یک رابطه به لحاظ عاطفی، رفتاری و حتی ذهنی و فکری به شدت درگیر هم بودند، هنگام دور بودن از هم اشتغال ذهنی مداومی به هم داشتند، در خوبی و خاص بودن طرف مقابلشان به وضوح اغراق کردند و از بودن در کنار او و در ارتباط با او لذتی وافر بردند، ما مجموعه این وضعیت حاکم را عشق مینامیم.
خب! پس از ذکر مصیبت درباره تعریف عشق و البته بعد از قالب کردن زیرپوستی تعریفی دم ِ دستی، بهتر است به موضوع اصلی بپردازیم. شاید شما هم با من همنظر باشید که جامعه انسانی و به طور مشخصی جامعه فعلی ایرانی، وضعیت بهتری در زمینه چیزی دارد که من اسمش را گذاشتهام “وضعیت بروز عشق” . امروزه بیشتر از قبل زنها و دخترهایی دارای زندگی اجتماعی داریم که خود فضا را برای امکان آشنایی با فرد مناسب(مخاطب عشق) فراهم میکنند. آدمهای این دوره زمانه، کمتر از زنها و مردهای قدیمی، درباره عشق دچار احساس گناه میشوند. از طرفی فضای مجازی امکان آشنایی و شناخت فراتر از مرزهای جغرافیایی را هم فراهم کرده است. یعنی میتوانی درحالی که توی اتاقت و روی تختخوابت دراز کشیدهای، با یکی در آن سر کرهزمین داد و ستد عشقی کنی و کسی هم بویی نبرد! و در نهایت تعداد ازدواجهایی که در آن آشنایی و تصمیم پیش از مراسم رسمی صورت گرفته باشد، خود گویای این است که امکان عشقورزی در دوران معاصر آسانتر از قبل شده است.
اما آیا این سهولت در احتمال بروز رابطه عاشقانه، به معنای بهتر شدن کیفیت عشقورزی انسان معاصر است؟
پیش از پاسخ به این پرسش پیشنهاد میکنم به چند مولفه دقت کنید:
- آمار رو به رشد طلاق و افزایش خانوادههای تکسرپرست
- افزایش روزافزون روابط مخفیانه و خیانتهای زناشویی
- نقش چشمگیر شکست عشقی در خودکشیهای موفق و ناموفق
- میزان رو به افزایش کتابها، برنامههای مختلف رسانهای و … در زمینه عشق و روابط عاطفی
اینها و چند عامل دیگر شاید اصلیترین شواهد یا دلایل ادعای من باشند: ما گرفتار بحرانی جهانی در عشق هستیم. یعنی با همه پیشرفتهایی که در زمینههای مختلف و به طور واضحی در تکنولوژی داشتهایم، در عشق و روابط عاطفیمان حسابی گند زدهایم! و اگر مثل من یک قاعده یا پیشفرض بنیادین داشته باشید که “عشق باید باعث لذت و احساس خوشبختی باشد” ، در اینصورت میشود به جرعت ادعا کرد که عشق در بیشتر مواقع و در بیشتر آدمها، بانی رنج و درد و احساس بدبختی است. عشق متهم ردیف اول بسیاری از انتخابهای غلط است. شخص احساس میکند عاشق دیگری است، و بعد از مدت کوتاهی که از ازدواجشان یا درگیری شدید عاطفیشان گذشت، متوجه اشتباه و تصور و البته توهم خود در قبال ویژگیهای معشوق یا معشوقهاش میشود. و اگر به این معادله بازار داغ عشقهای یکطرفه را اضافه کنیم که در آن یک نفر پای رابطه است اما دیگری علاقهای یا انگیزهای و گاه حتی توان روانشناختی لازم را برای رابطه ندارد ، به نظرم دلایل برای دادگاهی کردن عشق کفایت میکنند.
اما پیش از صدور هرگونه حکمی درباره عشق، بهتر است جستار بعدی این مخلص را هم نگاهی بیندازید. شاید برای این که عشق را تبرعه کنیم، راهی پیدا کردیم!